English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2265 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
so U خیلی باین زیادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it makes a t. difference U تفاوت خیلی زیادی نمیکند
hereto U باین
hereunto U باین
hereat U باین
hereat U باین دلیل
to this effect U باین معنی
hereof U متعلق باین
hereaway U باین طرف
so large U باین بزرگی
so soon U باین زودی
In this order. In this way. U باین ترتیب
many happy returns of the day U صد سال باین سالهابرسید
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
I have finally come to the conclusion that… U با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
jibing U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
so much for that U تا اینجاراجع باین موضوع بس است
jibes U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
infallibilism U اعتقاد باین اصل که پاپ خطانمیکند
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
bar mitzvah U جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
bar mitzvahs U جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
guillemot U نشان نقل قول باین شکل " " گیومه
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
animalism U نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
emergency U خیلی خیلی فوری
emergencies U خیلی خیلی فوری
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
intenseness U زیادی
undue U زیادی
inordinacy U زیادی
superfluous U زیادی
greatness U زیادی
nimiety U زیادی
heaviness U زیادی
enormousness U زیادی
extremeness U زیادی
excesses U زیادی
abundance U زیادی
immensity U زیادی
numerousness U زیادی
unduly U زیادی
excrescential U زیادی
excrescent U زیادی
excessiveness U زیادی
frequentness U زیادی
overly U زیادی
excess U زیادی
extras U زیادی
hugeness U زیادی
infiniteness U زیادی
superfluity U زیادی
profoundness U زیادی
supervacaneous U زیادی
immenseness U زیادی
surplus U زیادی
surpluses U زیادی
profoundly U زیادی
profuseness U زیادی
extra U زیادی
muchness U زیادی
intensity U زیادی
wealth U زیادی
immoderacy U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
extra- U زیادی
redundance U زیادی
greatly U به زیادی
to a degree U تادرجه زیادی
over production U محصول زیادی
increscent U زیادی توسعه
clog U زیادی پرکردن
interleaf U برگ زیادی
extensiveness U کثرت زیادی
overweight U وزن زیادی
distichiasis U مژگان زیادی
exorbitance U زیادی افراط
clogged U زیادی پرکردن
for long U مدت زیادی
overblance U زیادتی زیادی
clogs U زیادی پرکردن
hyperacidity U زیادی اسید
largely U تا درجه زیادی
fuzz ball U گوشت زیادی
gaudery U پیرایههای زیادی
riffraff U زیادی توده
outgrowth U گوشت زیادی
inordinateness U زیادی بی اندازگی
redun dantly U بطور زائدیا زیادی
to shoot one's mouth off <idiom> U زیادی حرف زدن
quite a number of people U عده زیادی از مردم
excesses U مقدار زیادی از چیزی
over estimation U زیادی درنظر گرفتن
oversale U پیش فروش زیادی
kajillion [slang] U تعداد بسیار زیادی
exairesis U برش اندام زیادی
outgrwth U برامدگی گوشت زیادی
excess U مقدار زیادی از چیزی
odd come short U زیادی باقی مانده
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
You have given me too much. U زیاد ( زیادی ) به من دادی
long a go U مدت زیادی پیش
long ago U مدت زیادی پیش
extra U موضوعی که زیادی است
many of them U عده زیادی از انها
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
growth U گوشت زیادی تومور
growths U گوشت زیادی تومور
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
intensity of gravity U شدت با زیادی جاذبه
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
it was a U مبلغ زیادی بود
it will not take long U مدت زیادی نمیخواهد
make a bundle <idiom> U پول زیادی درآوردن
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
make a killing <idiom> U پول زیادی درآوردن
surplus U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
lose one's shirt <idiom> U پول زیادی را از دست دادن
polypus U گوشت زیادی ساقه دار
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
it takes much room U فضای زیادی را اشغال میکند
hyperacid U حاوی مقدار زیادی اسید
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
quickly U بدون مصرف زمان زیادی
surpluses U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
ring bone U استخوان زیادی در بخولق اسب
Suffering many privations . U محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
To go to great expenses . U خرج زیادی را متحمل شدن
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
A big crowd surged into the streets. U جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
super numerary U نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
You are sure a dead ringer for muy brother. U تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
polyposis U دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
I cant see much difference in them. U فرق زیادی بین آنها نمی بینم
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
trouty U دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
zero U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
zeros U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
normalization U تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
digital research inc U یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
eurytherm U موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
big fill U افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
slow moving U کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
profound gangrene U یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
HRG U توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
mass meeting U انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
all-rounder U همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . U مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
white heat U درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
resolutions U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1It could have been a lot worse.
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1argan
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1we drove to visit my parents in Ipswich.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com